مروارید 2.
.
چهار شنبه 29 اسفند.
.
ساعت يك و سيدقيقه بعد از ظهر است و ما عازم مأموريت هستيم.آخرین روز زمستان رو به پایان می رود. هوا دلپذير شده است و چند ساعت ديگر نيز عيد و سال تحويل فرا ميرسد.
امسال عيد چه عيدي است؟ پیشاپیش می توانم حدس بزنم که عید بزرگی خواهد بود. عيدِ جنگِ مجاهدين با رژیم آخوندی است. شاید هم سرنگونش کنیم. سال قبل چه عيد و بهاري بود و امسال چه عيد و بهاري است. امسال می تواند، بهار آزادی برای خلق. بهارآزادی میهن و زیباترین بهار باشد. آن را آرزو می کنیم.ر
.
ساعت يك و سيدقيقه بعد از ظهر است و ما عازم مأموريت هستيم.آخرین روز زمستان رو به پایان می رود. هوا دلپذير شده است و چند ساعت ديگر نيز عيد و سال تحويل فرا ميرسد.
امسال عيد چه عيدي است؟ پیشاپیش می توانم حدس بزنم که عید بزرگی خواهد بود. عيدِ جنگِ مجاهدين با رژیم آخوندی است. شاید هم سرنگونش کنیم. سال قبل چه عيد و بهاري بود و امسال چه عيد و بهاري است. امسال می تواند، بهار آزادی برای خلق. بهارآزادی میهن و زیباترین بهار باشد. آن را آرزو می کنیم.ر
حدود ساعت دو بعد از ظهر از قرارگاهِ اشرف با ستون و زرهي و…همراه با ...که پشتيباني است، حركت ميكنيم. نميدانيم مقصدكجاست؟ از چند شهرميگذريم. در راه تانك ها و نفربرهاي بچههاي خودمان را می بینم. شهرها وجاده ها آرام و حتی امن هستند. پس از طی کردن چندین ساعت راه، نزدیک به غروب آفتاب و درحاليكه از گلدسته مساجدی از راه دور، صداي اذان به گوش میرسد و ماه مبارك رمضان است به مقصد... می رسیم.كمكم تا ساعت هشت شب مستقر ميشويم. نمی دانیم درکجا هستیم اما باید منطقه مرزی باشد، زیرا صدای شلیک سلاح های سنگین به گوش میرسد.كاتيوشا شكيك ميكند، صداي آن نزديك و مهيب است. تعداد ما خواهرها زياد است و همه در پشتٍ یک ماشین آيفا هستيم. تمام روز را درآیفا بوده ایم و در این منطقه نمی توانیم ازآیفا پیاده شویم زیرا ناامن است. حتی برای توالت کردن نمی توان از پشت آیفا پایین رفت. یکی از بچه ها که به شدت ناراحت است، بالآخره از یک سطل خالی برای اینکار استفاده می کند. بچه ها به شوخی به اینکار او می خندند. به غیراز او کسی دیگر حاضر به اینکار نمی شود. درشرایط عملیاتی عادی است که حتی بیست و چهار ساعت نتوان به توالت رفت. این قبیل تضادهای کوچک همیشه هستند اما کسی زیاد به آنها اهمیت نمی دهد. همه ازآمدن به عملیات چنان خوشحالیم که به خستگی یا گرسنگی یا بیخوابی یا سایر مشکلات که واقعی هم هستند، فکرنمی کنیم. با صبر و حوصله همیشگی در انتظار هستیم. برای شام پشتیبانی محورمان چیزی برای خوردن به ما خواهد داد. معمولاً بعد از مستقر شدن( رسیدن به مقصد) پشتیبانی فعال می شود.
از ساعت ده شب به بعدكمكم بچه های پشت آیفا در سایر قسمتها تقسیم ميشوند. تنها شش نفر براي نگهباني تا صبح در آیفا باقی ميمانيم.
پس از یک دوران زندگی سنگری که پشت سر نهاده ام، تطبیق با شرایط جنگی برایم چنان ساده یا حل شده است که نه تنها از بودن در این شرایط اضطرابی ندارم بلکه با خیال راحت، فکر من متوجه شب عيد و ساعت سال تحويل است. با خود فكرميكنمكه چه شب عيد خوبي است. همه در خط و در جبهه درگيري و جهاد با رژيم آخوندی هستيم، آنهم در ماه مبارك رمضان. شرایط دو عید (نوروز و ایدﺋولوژیک) با هم فراهم شده است.
شب تا صبحكاتيوشا و توپخانه ميكوبند و جواب نيروهاي مزدور رژیم را می دهند. رژیم که ول کن نیست. بهترین فرصت(شرایط فعلی) را برای محقق کردن رؤیاهای توسعه طلبانه اش( راه قدس از طریق کربلا) از یکسو و نابودکردن مجاهدین و ارتش آزادیبخش از سوی دیگر پیدا کرده است. از دو روز پیش توطﺋه رژیم با به قتل رساندن برادر رضا شروع شد و با هدف نابود کردن تمام مجاهدین و ارتش آزادیبخش بدینگونه ادامه دارد.
برنامه ما مشخص می شود. نگهبان هستیم. نگهبانيها يك و نيم ساعته است. بعد از نگهبانی يك و نيم ساعت هم می توان، خوابيد. در این شرایط بزحمت ميتوانیم بخوابيم. فرصت استراحت نیزکم است اما اغلب چنان خسته هستیم که در همین فرصت کوتاه،کامل به خواب می رویم.
برايِ پُستِ ساعت 6 كه بيدار ميشوم، سپیده دميده و صبح شده است. روزِ اول عيد است.
در روشناي روز براي نخستين بار چشمم به منطقهاي ميافتدكه در آن هستيم. نگاهي به دور و برم مياندازم، خيلي زيباست. همه جا تپه ماهور و شبیه به مناطق کوهستانی است. تپه ها پوشيده از سنگريزههاي سفید و زيبا( مثل مروارید) است. برخاک کاکل سبزه روییده است.
در صبح عید، چشم بر طبیعتی سبز و سخاوتمند و خرم گشوده ام. سلام بر بهار!
شوق زيادي در دلم از روز نو و سال نو احساس ميكنم. از پشتٍ آیفا پایین می آیم و با تنها خواهری که بیدار است، با مريم (فرمانده) عيد ديدني ميكنم. مریم با خوشحالی ميگويد: « رفتم پيش خواهر ... ( فرمانده محور ) و سر وگوشي آب دادم. برادر به همه عيدي داده است. به غیر از عیدیٍ برادر، پشتیبانی هم كيك و سفره هفت سين به خط فرستادهكه ماشین پشتیبانی به هنگام ناهار با خود ميآورد.» از شنیدن اخبارٍ عید توسط مریم خوشحال می شوم. بعد راه افتاده و به سمت بچه های بیدار (برادران) رفته و عید را به آنها تبریک می گویم. آنها همه خوشحال هستند و با خوشرویی عید را به من تبریک متقابل می گویند. چند دقیقه با آنها درباره دیشب صحبت می کنم.آنها به من میگویند:« همه چیز عالی است!» و بدینترتیب من هم صبح عید، سر وگوشی آب می دهم.
ساعت 9 صبح فرمانده جدید ما حميد، همه خواهرها را که پشت آیفا خوابیده اند، بيدار(صدا) ميكند. بچهها از خواب بلند ميشوند، تك به تك ميآيند و عيد را به يكديگر تبريك ميگوييم. خواهرها با یکدیگر ديده بوسي ميكنيم و بعد فرماندهمان حيمد عيدي همه را ميدهد. پيام برادر در يك صفحه زيبايA4 با سه رنگ زيباي پرچم ايران چاپ شده است. من چند بار پيام را ميخوانم و ميبوسم و ازآن لذت ميبرم.
ارتش آزادیبخش ملی ایران
فرماندهی کل
نوروز پیروز
یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول والاحوال، حول حالنا الی احسن الحال
ای گرداننده و تدبیر دهنده قلبها و دیدگان
ای تدبیرکننده روزها و شبان
ای برگرداننده حالتها و روزگاران!
روزگار ما و خلق میهن اسیرمان را به نیکوترین احوال برگردان
بچه ها سلام، شیرزنان وکوهمرادان سلام، جان برکفان وپاکبازان سلام، هزار سلام، سلام برآنان که همه رنجها ومصایب وآزمایشهای بغرنج انقلاب نوین ایران را تحمل کردند. جای شهدا خالی،که شما دوباره وصدباره آن را پٌرخواهید کرد. خلق= تمامی خلق اسیر= چشم براه وچشم انتظارتان هستند. خسته نباشید. عید بزرگ در راه است و انشا الله که در سال جدید همه خستگی های ایران زمین را از سر و جانش بزدایید.
قربانتان مسعود و مریم
نوروز 70
بعد از تبریک عید، شيريني (كيك یزدی کوچکی) توزيع ميكنند. تصورش را هم نمی کردم. آنهم در خط درگيري و در شرايط جنگ و قحطی بتوان شیرینی کوچکی تهیه کرد. هركدام يك بسته کوچک آجيل و ميوه( یک عدد پرتقال) و شكلات هم ميگيريم. پشتيباني ديگر سنگ تمامگذاشته است. همه بچهها از زحمات پشتیبانی و همچنین از توجهات خواهر و برادر صحبت ميكنندكه در هيچ شرايطي از زنده نگهداشتنِ بهار و عيد و سنتهاي خوبمانكوتاه نميآيند.
بعد از ماه ها قحطی، شیرینی وآجیل عید و میوه ميخوريم و روز اول عید را مثل همه عیدها به خوبی و خوشی برگزار می کنیم. به هر يگان دو شاخه گل ژرويرا هم داده شده است. من از گل ها با وسواس خاص مواظبت کرده و آنها را در بطری پلاستیکی آب که خالی شده است، می گذارم تا پژمرده نشوند. هوا امروزگرمتر و بهاری تر شده است. همه چیز عالی است، فقط از بيخوابي ديشب همه خيلي خسته هستيم.
براي سرويس مشكل داريمكه در يك سنگر و با گذاشتن يك آيفا جلوي آن سعي ميكنيم، حلكنيم. ديشب بچهها داخل آيفا و در يك سطل ماست اين تضاد را حل ميكردندكه خودشان از خنده رودهبر شده بودند. به هرحال اینهم يكي از تضادهاي جبهه است.
استراحت ما طي روز قرار است، در ماشین آيفا باشد، ولي مشكل ميتوان استراحتكرد. مكرراً برايكارهاي مختلف آدم را صدا ميكنند. نزدیک ظهر من دو ساعت ميخوابم و براي ناهار خواب می مانم. در اين ساعت بچهها دور هم جمع بوده و مراسم عيد داشتهاند. مراسم باصفایی بوده است. چند نفر ترانه خواندهاند. ناهار سبزي پلو و ماهي و نوشابه دادهاند. به هر رزمنده هم يك ظرف سمنويكوچككه روي آن نوشته شده بوده ’عيدت مبارك‘. داده شده بود. بخش اركان (پشتیبانی) تدارك روز اول عيد را خيلي مفصل و عاليگرفته بود. بچه های پشتیبانی زحمت زیادی کشیده بودند. براي همه باورنكردني بود. در جبهه و شرايط جنگ و اينهمه پذیرایی( نعمت)!
خداكندكه هرچه زودتر و بيشتر بجنگيم و بتوانیم قدم به قدم تا به قلب وطن برسيم. برادر در پيام عيدشگفته بودكه :« خلق، خلقِ اسير، چشم به راه است. عيد بزرگ در راه است. انشاءاللهكه سال جديد همه خستگيهاي ايران زمين را از تن و جانش بزداييم.» انشاء الله که بتوانیم. ما امیدواریم و امید بزرگ مثل بهار همیشه با ماست. [با ما بوده است و نیز با ما خواهد بود. ]
ادامه دارد....
ا29، 0کتبر، 206
ملیحه رهبری
از ساعت ده شب به بعدكمكم بچه های پشت آیفا در سایر قسمتها تقسیم ميشوند. تنها شش نفر براي نگهباني تا صبح در آیفا باقی ميمانيم.
پس از یک دوران زندگی سنگری که پشت سر نهاده ام، تطبیق با شرایط جنگی برایم چنان ساده یا حل شده است که نه تنها از بودن در این شرایط اضطرابی ندارم بلکه با خیال راحت، فکر من متوجه شب عيد و ساعت سال تحويل است. با خود فكرميكنمكه چه شب عيد خوبي است. همه در خط و در جبهه درگيري و جهاد با رژيم آخوندی هستيم، آنهم در ماه مبارك رمضان. شرایط دو عید (نوروز و ایدﺋولوژیک) با هم فراهم شده است.
شب تا صبحكاتيوشا و توپخانه ميكوبند و جواب نيروهاي مزدور رژیم را می دهند. رژیم که ول کن نیست. بهترین فرصت(شرایط فعلی) را برای محقق کردن رؤیاهای توسعه طلبانه اش( راه قدس از طریق کربلا) از یکسو و نابودکردن مجاهدین و ارتش آزادیبخش از سوی دیگر پیدا کرده است. از دو روز پیش توطﺋه رژیم با به قتل رساندن برادر رضا شروع شد و با هدف نابود کردن تمام مجاهدین و ارتش آزادیبخش بدینگونه ادامه دارد.
برنامه ما مشخص می شود. نگهبان هستیم. نگهبانيها يك و نيم ساعته است. بعد از نگهبانی يك و نيم ساعت هم می توان، خوابيد. در این شرایط بزحمت ميتوانیم بخوابيم. فرصت استراحت نیزکم است اما اغلب چنان خسته هستیم که در همین فرصت کوتاه،کامل به خواب می رویم.
برايِ پُستِ ساعت 6 كه بيدار ميشوم، سپیده دميده و صبح شده است. روزِ اول عيد است.
در روشناي روز براي نخستين بار چشمم به منطقهاي ميافتدكه در آن هستيم. نگاهي به دور و برم مياندازم، خيلي زيباست. همه جا تپه ماهور و شبیه به مناطق کوهستانی است. تپه ها پوشيده از سنگريزههاي سفید و زيبا( مثل مروارید) است. برخاک کاکل سبزه روییده است.
در صبح عید، چشم بر طبیعتی سبز و سخاوتمند و خرم گشوده ام. سلام بر بهار!
شوق زيادي در دلم از روز نو و سال نو احساس ميكنم. از پشتٍ آیفا پایین می آیم و با تنها خواهری که بیدار است، با مريم (فرمانده) عيد ديدني ميكنم. مریم با خوشحالی ميگويد: « رفتم پيش خواهر ... ( فرمانده محور ) و سر وگوشي آب دادم. برادر به همه عيدي داده است. به غیر از عیدیٍ برادر، پشتیبانی هم كيك و سفره هفت سين به خط فرستادهكه ماشین پشتیبانی به هنگام ناهار با خود ميآورد.» از شنیدن اخبارٍ عید توسط مریم خوشحال می شوم. بعد راه افتاده و به سمت بچه های بیدار (برادران) رفته و عید را به آنها تبریک می گویم. آنها همه خوشحال هستند و با خوشرویی عید را به من تبریک متقابل می گویند. چند دقیقه با آنها درباره دیشب صحبت می کنم.آنها به من میگویند:« همه چیز عالی است!» و بدینترتیب من هم صبح عید، سر وگوشی آب می دهم.
ساعت 9 صبح فرمانده جدید ما حميد، همه خواهرها را که پشت آیفا خوابیده اند، بيدار(صدا) ميكند. بچهها از خواب بلند ميشوند، تك به تك ميآيند و عيد را به يكديگر تبريك ميگوييم. خواهرها با یکدیگر ديده بوسي ميكنيم و بعد فرماندهمان حيمد عيدي همه را ميدهد. پيام برادر در يك صفحه زيبايA4 با سه رنگ زيباي پرچم ايران چاپ شده است. من چند بار پيام را ميخوانم و ميبوسم و ازآن لذت ميبرم.
ارتش آزادیبخش ملی ایران
فرماندهی کل
نوروز پیروز
یا مقلب القلوب والابصار، یا مدبرالیل و النهار
یا محول الحول والاحوال، حول حالنا الی احسن الحال
ای گرداننده و تدبیر دهنده قلبها و دیدگان
ای تدبیرکننده روزها و شبان
ای برگرداننده حالتها و روزگاران!
روزگار ما و خلق میهن اسیرمان را به نیکوترین احوال برگردان
بچه ها سلام، شیرزنان وکوهمرادان سلام، جان برکفان وپاکبازان سلام، هزار سلام، سلام برآنان که همه رنجها ومصایب وآزمایشهای بغرنج انقلاب نوین ایران را تحمل کردند. جای شهدا خالی،که شما دوباره وصدباره آن را پٌرخواهید کرد. خلق= تمامی خلق اسیر= چشم براه وچشم انتظارتان هستند. خسته نباشید. عید بزرگ در راه است و انشا الله که در سال جدید همه خستگی های ایران زمین را از سر و جانش بزدایید.
قربانتان مسعود و مریم
نوروز 70
بعد از تبریک عید، شيريني (كيك یزدی کوچکی) توزيع ميكنند. تصورش را هم نمی کردم. آنهم در خط درگيري و در شرايط جنگ و قحطی بتوان شیرینی کوچکی تهیه کرد. هركدام يك بسته کوچک آجيل و ميوه( یک عدد پرتقال) و شكلات هم ميگيريم. پشتيباني ديگر سنگ تمامگذاشته است. همه بچهها از زحمات پشتیبانی و همچنین از توجهات خواهر و برادر صحبت ميكنندكه در هيچ شرايطي از زنده نگهداشتنِ بهار و عيد و سنتهاي خوبمانكوتاه نميآيند.
بعد از ماه ها قحطی، شیرینی وآجیل عید و میوه ميخوريم و روز اول عید را مثل همه عیدها به خوبی و خوشی برگزار می کنیم. به هر يگان دو شاخه گل ژرويرا هم داده شده است. من از گل ها با وسواس خاص مواظبت کرده و آنها را در بطری پلاستیکی آب که خالی شده است، می گذارم تا پژمرده نشوند. هوا امروزگرمتر و بهاری تر شده است. همه چیز عالی است، فقط از بيخوابي ديشب همه خيلي خسته هستيم.
براي سرويس مشكل داريمكه در يك سنگر و با گذاشتن يك آيفا جلوي آن سعي ميكنيم، حلكنيم. ديشب بچهها داخل آيفا و در يك سطل ماست اين تضاد را حل ميكردندكه خودشان از خنده رودهبر شده بودند. به هرحال اینهم يكي از تضادهاي جبهه است.
استراحت ما طي روز قرار است، در ماشین آيفا باشد، ولي مشكل ميتوان استراحتكرد. مكرراً برايكارهاي مختلف آدم را صدا ميكنند. نزدیک ظهر من دو ساعت ميخوابم و براي ناهار خواب می مانم. در اين ساعت بچهها دور هم جمع بوده و مراسم عيد داشتهاند. مراسم باصفایی بوده است. چند نفر ترانه خواندهاند. ناهار سبزي پلو و ماهي و نوشابه دادهاند. به هر رزمنده هم يك ظرف سمنويكوچككه روي آن نوشته شده بوده ’عيدت مبارك‘. داده شده بود. بخش اركان (پشتیبانی) تدارك روز اول عيد را خيلي مفصل و عاليگرفته بود. بچه های پشتیبانی زحمت زیادی کشیده بودند. براي همه باورنكردني بود. در جبهه و شرايط جنگ و اينهمه پذیرایی( نعمت)!
خداكندكه هرچه زودتر و بيشتر بجنگيم و بتوانیم قدم به قدم تا به قلب وطن برسيم. برادر در پيام عيدشگفته بودكه :« خلق، خلقِ اسير، چشم به راه است. عيد بزرگ در راه است. انشاءاللهكه سال جديد همه خستگيهاي ايران زمين را از تن و جانش بزداييم.» انشاء الله که بتوانیم. ما امیدواریم و امید بزرگ مثل بهار همیشه با ماست. [با ما بوده است و نیز با ما خواهد بود. ]
ادامه دارد....
ا29، 0کتبر، 206
ملیحه رهبری
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen